جلال آل احمد، نویسنده پرکار و جدی ایران، در نوشته «سنگی بر گوری» دست به یک خودنگاری، پیرامون مساله ای زده است که سالها بخشی از ذهن و زندگی او را به خود مشغول داشته بود. این مسئله به ناباروری جلال بر می گشت. نویسنده در این کتاب به بررسی مساله از آغاز پدیدایی، تلاش در حل آن، واکنش های هیجانی متعاقب آن، و سازگاری با «بی بچگی» پرداخته است. خاطره ها در قالب داستانی طرح شده اند. در کار تحقیق و پژوهش همواره این احتمال وجود دارد که رویکرد «کمی» باعث شود که خود را از برخی «کیفیت ها» محروم سازیم. شاید بررسی روان شناختی برخی از آثار داستانی بخصوص آن دسته که با «مساله» نویسنده گره خورده است، بتواند این خلا را پرکند. این موضوع هدف مقاله حاضربرای بررسی روان شناختی مساله ناباروری است.