آن چه در اين مقاله آمده است، بيان اجمالي داستان آفرينش آدم، صدور فرمان خداوند به فرشتگان براي آوردن مشتي خاك از زمين است و اين كه از ميان اين فرشتگان تنها عزرائيل موفق مي شود با اغفال زمين، مشتي خاك برگيرد و فرمان الاهي را اجرا كند.
اين داستان كه در دفتر پنجم مثنوي و مرصادالعباد نجم رازي آمده است، براي بيان دو هدف متفاوت است:
مولانا نخست از مساله خير و شر سخن مي گويد و نتيجه مي گيرد كه امتناع خاك در رد پذيرش ماموريت فرشتگان براي آن است كه گرفتار خير و شر نشود.
نجم رازي به دليلي ديگر متوسل مي شود و آن اين كه از ترس قرب حق خاك سرباز مي زند و مي گويد من نهايت بعد را برگزيده ام تا از وحشت قرب در امان بمانم.
در خلال اين روايت نكاتي ظريف و خواندني از مولانا و نجم رازي در فضيلت دل و روح و خصايص فرشتگان برمي خوانيد.