هوش فرهنگي حوزه مدرني است، از هوشمنديي که امکان ميانجي گري در فضاهاي کاري متنوع متغيري را مطرح مي کند. مفهوم هوش فرهنگي براي نخستين بار توسط ايرلي و انگ از محققان مدرسه کسب و کار لندن مطرح شد. اين دو، هوش فرهنگي را قابليت يادگيري الگوهاي جديد در تعاملات فرهنگي و ارائه پاسخ هاي رفتاري صحيح به اين الگوها تعريف کرده اند. هدف اصلي اين مطالعه بررسي عوامل اجتماعي و فرهنگي موثر بر وضعيت هوش فرهنگي افراد در سازمان هاي شهرستان سنندج و ميزان اثرگذاري هر کدام از آنها است.
روش تحقيق اين نوشتار، توصيفي از نوع همبستگي مي باشد و تکنيک اصلي در اين مطالعه پيمايش بوده است. نمونه آماري شامل 300 نفر از کارکنان سازمان هاي شهر سنندج است که به روش طبقه اي چندمرحله اي نمونه گيري شده اند. ابزار گردآوري اطلاعات، پرسش نامه محقق ساخته بوده است.
نتايج متغيرهاي تحقيق نشان داد که 49.33 درصد از افراد نمونه داراي هوش فرهنگي بالا مي باشند. همچين نتايج تحليلي حاکي از آن است که رابطه معناداري ميان متغيرهاي سرمايه اجتماعي، دينداري و ماديگرايي با هوش فرهنگي کارکنان وجود دارد. نتايج همچنين نشان مي دهند که اين متغيرها 32 درصد از تغييرات ميزان هوش فرهنگي در بين پرسنل را تبيين مي کنند. همچنين متغير هاي مادي گرايي با ضريب رگرسيوني 0.119، بيشترين تاثير را بر متغير مستقل داشته است.