در عصر تکنولوژي و فضاي رقابت روزافزون در جوامع مختلف، سازمانها براي بقاء و تدوام عمر فعاليتي خود ناچار به ايجاد تغيير و تحولات اساسي در ساختار و پيکره مديريتي و خطي مشي هاي راهبردي هستند که اين خود مستلزم درک عميق از شرايط محيطي و متغييرهاي تاثير گذار بر پيشبرد اهداف سازمان و جايگاه رقابتي آن دارد. و از طرفي بهره وري و عملکرد اثربخش سازماني به کارآيي عوامل نيروي انساني و کارکنان مجموعه تحت رهبري خاصي بسگي دارد و در اين راستا نحوه برخورد با کارکنان و نگرش آنها نسبت به مجموعه سازماني تاثير مستقيمي در انگيزش و خلاقيت نيروي انساي و توسعه و تحقق اهداف سازماني دارد، و از طرفي چون نفوذ اعمال قدرت رهبري در بين کارکنان بيشتر از بعد رواني و دروني مطرح است و با توجه به تفاوت در ساختار مديريت و رهبري در سازمانها و تاثيري که هر کدام از اين مولفه ها در فرهنگ سازماني در ابعاد مختلف مي تواند داشته باشد در اين مقاله به بررسي نقش رهبري مستقيم و غير مستقيم در ايجاد انگيزه در بين کارکنان و نهايتا تاثيري که بر خلاقيت و کارآفريني آنها در سازمان مي تواند داشته باشد پرداخته مي شود.