امروزه مفهوم مديريت تکنولوژي با مديريت بر انتقال تکنولوژي به گونه اي آميخته شده که فرايند اصلي آن يعني شناسايي و انتخاب، جذب و انتقال، بهره برداري و پايش تکنولوژي در بدست آوردن تکنولوژيهاي جديد از يک طرف و از طرفي انتقال تکنولوژيهاي موجود به مقصدي ديگر را مي توان از مهمترين وظايف مديران تکنولوژي به حساب آورد. به اين ترتيب مفهوم انتقال تکنولوژي با تکنولوژيهايي عجين گرديده است که يا در مرحله جذب هستنند و يا در مرحله واگذاري، و شايد بتوان گفت مفهوم انتقال تاکنون کمتر به تکنولوژيهايي که در مرحله بهره برداري هستند تسري يافته است. آنچه در اين مقاله مورد ملاحظه قرار مي گيرد نگاهي جامع تر به مفهوم انتقال تکنولوژي و به تبع آن افزايش دامنه کاربرد و مسووليت فعالان عرصه تکنولوژي مي باشد، به عبارتي کوشش بر آن است تا طيف وسيعي از ادبيات مرتبط با موضوع شامل: کوچک سازي، خصوصي سازي، زنجيره تامين، مهندسي مجدد، مزيت هاي رقابتي، ادغام سازماني، ساخت يا خريد، برون سپاري و.... را در زير چتري از مديريت بر تکنولوژي انتقال صنعتي مفروض دانست که همانا توسعه اي درونزا مي باشد. دامنه کاربرد و جامعه عملياتي مديريت بر تکنولوژي انتقال در اين مقوله عبارتست از کليه کارخانجات صنايع دفاعي، پادگانها و مراکز نظامي، فرودگاهها، زندانها و..... که در اثر گذشت زمان در داخل حريم شهرها محبوس شده و الزامات گوناگوني در خارج شدن آنها از کلان شهرها تاکيد دارند و بطور کلي به آنها، صنايع دفاعي اطلاق مي گردد.