ضرورت گسترش تحقیق برای شناخت الگو و استراتژی توسعه
ممالک اسلامی، علیرغم اینکه از دوران درخشان علمی و فکری و فرهنگی اسلام برخوردارند و برخی از این کشورها، از نظر منابع نیز از غنای لازم برخوردارند لکن امروزه با وضع نامطلوبی مواجه میباشند.
وضعیت نامطلوب اقتصادی و علمی این کشورها، ناشی از عدم اتکا به نفس و همچنین بهره گیری قلیل از اسلام واقعی و آموخته های دینی در مواجهه با مسایل خاص کشورهای نص صریح قرآن، مبنی بر عدم اتکا به کفار، نقض شده است و اتکا و تشبث به کفار عقلایی جلوه نمود.
کشورهای اسلامی که امروزه از نظر تعالی و توسعه اقتصادی در یک سطح بسیار پایینی بسر میبرند، میبایست به منظور بازگشت به خویشتن دینی و دست یابی به آرمانهای مطروحه مکتب حق، راه بردی را کشف و تعقیب نمایند.
بدیهی است که کشورهای اسلامی بدلیل تفاوتهای که از نظر ایده آلها و آرمانها و همچنین از نظر وضع موجود با سایر کشورها دارند، قادر نباشند نسخه های عملی کشورهای صاحب سایر مکاتب اعم از سرمایه داری و یا مارکسیستی را در دستور کار توسعه و تعالی کشور خود قرار دهند. بخصوص اگر این اعتقاد وجود داشته باشد که علومی که استراتژیها و راهبردها از آنها بوجود می آیند، در زمره علوم اعتباری و جدای از علوم طبیعی میباشند (جزء علوم انسانی و اجتماعی اند) و به تناسب شیوه های زندگی و رفتاری نشات گرفته شده از جهان بینی و جغرافیای زیست، متفاوت میباشند که در این صورت، راهبردهای این کشورها، بطور ماهوی با راهبردهای سایر کشورها که یا به سایر مکاتب متکی اند و یا از نظر فرهنگی و جغرافیای دارای خصوصیات متفاوت میباشند تفاوت خواهد داشت بویژه از آنجاییکه موضوع علوم انسانی و اجتماعی به همین ترتیب بخش قابل توجهی از علم اقتصاد- رفتارهای انسان میباشد، به تعداد نحل عقیدتی و بینشی، انواع مختلف علوم انسانی و اجتماعی وجود دارد و همچنین اشتباه خواهد بود که ادعا شود علوم انسانی و اجتماعی نیز مانند علوم طبیعی برای همه جوامع واحد میباشند.