"هرش" بر اين باور است که نظريه هرمنوتيکي "گادامر" به پلوراليسم و نسبيت انگاري مي انجامد. هرش به پيروي از عالمان هرمنوتيکي رمانتيک هدف خوانش متن را دستيابي به قصد مولف مي داند، اما در نظر گادامر، فهم عبارت است از تفاهم و توافق با ديگري، نه کشف قصد و نيت ديگري. بنابراين هرش معتقد است معناي متن از قبل تعين يافته است و هدف از خوانش متن کشف اين معناست. اما در نظر گادامر معنا از طريق ديالوگ ميان مفسر و متن توليد مي شود و در نتيجه هيچ معناي از قبل تعين يافته اي وجود ندارد. بر پايه اين نگرش، گادامر زبان و امکانات آن را شرط تعين معنا مي داند، ولي هرش بر اين باور است که زبان صرفا شرط آشکارگي معناست. هرش از سوي ديگر گادامر را متهم به بي معياري مي کند. وقتي معنا امري نامتعين شد ديگر هيچ معياري براي تمييز تفسير درست از تفسير نادرست وجود ندارد. در اين مقاله بر آنيم تا ضمن طرح سه انتقاد اساسي هرش به گادامر، پاسخ آنها را از منظر شارحان و مدافعان گادامر بيان نماييم.