ادبيات را به يک معنا و از منظري اجتماعي مي توان تجليات انديشه ها، روحيات، بيم ها، اميدها، خواست ها و به طور کلي ذهنيت هاي شايع و جاري در يک جامعه دانست. بر اساس همين تعريف، بازتاب و انعکاس انديشه شعوبي گري و در واکنش به آن ضد شعوبي گري به مثابه يک جريان اجتماعي را در قرون نخستين اسلامي مي توان در ادبيات عربيِ اين دوره جستجو نمود. گروهي از فرهيختگان شعوبيه از آنجا که فاقد ابزارهاي سياسي لازم جهت مبارزه عليه تفکر جاهلي برتري عرب بودند، به ناگزير يک نهضت ادبيِ برابري طلبانه را به راه انداختند تا با بهره گيري از اين ابزار کم خطر اما ماندگار و اثرگذار، علم اين مبارزه فرهنگي را همچنان افراشته نگاه دارند. در نقطه مقابل نيز گروهي از ادبا و خطباي عرب، با استفاده از همين ابزار به مقابله با اين نهضت ادبي شتافتند. اين کنش و واکنش ادبي، در نهايت موجب خلق آثار و قطعات نظم و نثر عربيِ ماندگاري شد. پژوهش پيش رو تلاش دارد با رويکردي تاريخي به تحليل اين کنش و واکنش ادبي و برخي از مهمترين نمودهاي آن در آثار ادبي اين دوره از تاريخ ادبيات عربي، بپردازد.