سقراط ادعا مي کند که فضيلت ها يکي هستند و اين يگانگي در نظرش نشان آن است که فضيلت معرفت است. افلاطون نيز تحت تاثير استاد خود به يگانگي فضيلت باور داشت، اما منظور او از اينکه «فضيلت يکي است» در نگاه نخست خالي از ابهام نيست. اين موضوع در گفتگو هاي لاخس و پروتاگوراس مطرح شده است.
فضيلت هايي که در اين دو گفتگو مطرح شده عبارت اند: از: دينداري، شجاعت، اعتدال، عدالت و دانايي. وي آشکارا بر اين باور است که اين فضايل يگانه اند، اما اين يگانگي به دو صورت بيان مي شود. يکي اينکه فقط يک فضيلت وجود دارد با پنج نام متفاوت و ديگر اينکه هر يک از اين فضيلت ها ماهيت و تعريف خود را داراست و در عين حال بين آنها ارتباط ضروري وجود دارد. در اين مقاله، ابتدا نظر افلاطون را درباره يگانگي فضيلت و ناسازگاري بين اين دو نظر بر اساس گفتگو هاي پروتاگوراس و لاخس مطرح و سپس با مراجعه به گفتگو هاي پاياني وي (جمهوري، مرد سياسي، قوانين) نظر نهايي او را درباره اين موضوع بيان مي کنيم.