اين مقاله در تلاش است تا جايگاه زبان را در فلسفه سياسي ويتگنشتاين نشان دهد. از موضوعات اساسي فلسفه سياسي، مفهوم قدرت است. اين مفهوم در دوران جديد ساحتي فلسفي پيدا کرده است. نوشتار حاضر نشان مي دهد که براي فهم مفهوم قدرت بايد مهمترين مولفه اساسي فکر فلسفي عصر حاضر يعني زبان را برسي نمود. در چارچوپ فلسفه تحليلي که ويتگنشتاين، نماينده برجسته آن بشمار مي آيد، زبان به عنوان مساله اساسي فلسفه مطرح مي شود. از اين رو يکي از عوامل اصلي شکل گيري نگاه جديد به قدرت، تغيير در فکر فلسفي دوران کنوني است. نگارنده تلاش دارد با پي گيري اين تحولات، جايگاه زبان و چرخش زباني را در نزد ويتگنشتاين متقدم و متاخر مورد مطالعه قرار دهد.