بيشتر متالهان چه مسلمان چه مسيحي درپي يافتن راهي بوده اند كه در طي آن فهمي هر چند ناقص از خداوند امكان پذير باشد. فيلسوفان مسلمان محمولات تشكيكي را مطرح کرده اند و قديس اكويناس بر آن است كه صفات به نحو تمثيل به خداوند اسناد داده مي شود و اين حد ميانه اي است بين مشترک لفظي و معنوي. اين مقاله با رجوع به منابع مختلف، ديدگاه توماس آكويناس درمورد تمثيل را شرح و سپس با ديدگاه رايج در فلسفه اسلامي مقايسه مي کند و در پايان آن را مورد نقد و ارزيابي قرار مي دهد. خواهيم ديد که اصرار بر اندراج تمثيل ذيل مشترک لفظي مشکل را ناگشوده خواهد گذاشت و فهم صفات باز هم امکان ناپذير خواهد ماند. اما قبول معناي واحد و اذعان به شدت و ضعف هم فرق چنداني ميان تمثيل و حمل تشکيکي رايج در فلسفه اسلامي بر جاي نخواهد گذاشت.