مولانا جلال الدين در مثنوي خود از شيخي به نام [ابو] عبداله مغربي ياد کرده و گفته است که وي صاحب بصيرت بود، و شب در بيابان احتياج به چراغ نداشت و در تاريکي راه را مي ديد. اين شيخ که يکي از اولياي خدا و درويشان قرن سوم بود، صفات غريب ديگري نيز داشت، از جمله اينکه گياه خوار بود و حدود هفتاد بار به حج رفت و سخناني مي گفت که مريدانش از شنيدن آن ها سخت به هيجان مي آمدند و گاه بيهوش به زمين مي افتادند. يکي از مريدان وي، ابراهيم شيبان کرمانشاهي بود که بسياري از اقوال استاد خود را جمع و نقل کرد. يکي از اين اقوال، سخني است شبيه به قول معروف فيلسوف نوافلاطوني پلوتينوس يا افلوطين.