قرآن کريم، جهان شمول است و داستان هايش با هدف تعليمي_ تربيتي بيان شده است. در ميان داستانهاي قرآني، داستان حضرت يوسف (ع) و زليخا، ماجراي دلدادگي زني به پسري جوان است. بسياري از جوانان در اعصار مختلف، به اين مساله مبتلا مي شوند، که گاهي اين امر، تهديدي براي جوامع بشري بوده است. پژوهش حاضر، با موضوع نقش تربيتي حضرت يوسف و زليخا در قرآن، بر آنست، که با بررسي کنش و واکنش حضرت يوسف، به عنوان مربي اي که نقصي در علم و رفتارش راه ندارد، و زليخا، به عنوان متربي اي که از جامعه اي بيمار برخواسته است و نيز، با معرفي نمونه اي به مربيان و متربيان، در جهت کاهش ناهنجاري هاي اجتماعي اين بحران و تبديل آن به فرصت، تلاشي داشته باشد. در اين مقاله، تاثير نيازها بر رشد و بسترهاي رشد شخصيت که عبارتند از: وراثت، محيط و عوامل فردي، همچنين تاثير آنها بر روي دو شخصيت اصلي داستان، بررسي شده است. اين پژوهش، پاسخگوي دو سوال است: زليخا چگونه دچار آسيب شد؟ حضرت يوسف چگونه او را پرورش داد؟ نتايج پژوهش حاکي از اين امر است، که زليخا، با وجود تاثيرات محيط و وراثت، با آموزش هاي صحيح حضرت و تقويت عوامل فردي، بر شرايط محيطي غلبه کرد و به تعالي رسيد.