بناي اين تحقيق بر اين پرسش گذاشته شده است که يک متن روايي بايد چه معيارهايي داشته باشد که آن را بتوان نوع ادبي غنايي به شمار آورد. براي پاسخ به اين سوال، نگارنده با روش توصيفي – تحليلي سعي کرده است ويژگي هايي را که در داستان هاي برجسته عاشقانه عامل روايي را در برابر عامل غنايي کم رنگ مي کند، نشان دهد. عواملي مانند توصيف کشمکش هاي عاطفي، وجوه شعري و غنايي، استفاده از زبان غنايي، حضور من راوي در متن، از مهم ترين مولفه هايي است که فراواني و گسترش آن در يک متن، عنصر روايت را کم رنگ تر از عنصر غنايي جلوه مي دهد. بنابراين در داستان هاي عاشقانه غنايي مخاطب با صحنه هايي رو به رو مي شود که منشاء آن عواطف و احساسات گوينده يا شخصيت داستان است. در چنين متني کارکرد شعري (ادبي) و عاطفي متن بر کارکرد ارجاعي آن غالب است.