كانت وجود علم و اخلاق را پيش فرض مي گيرد و به بررسي حدود و ثغور هر يك مي پردازد. در اين راه او از اصطلاحات «عقل» و «فاهمه» استفاده مي كند. در اين مقاله به تعريف اين دو مفهوم نزد كانت، از ديدگاهي كه وجه تمايز آنها را آشكارتر كند، پرداخته مي شود؛ سپس جايگاه اين دو قوه در حيطه علم بررسي و آنگاه با بررسي مواضع اخلاقي كانت نتيجه گرفته مي شود كه از ديدگاه وي كار ويژه عقل در حيطه عمل و اخلاق رخ مي نمايد و عقل محض در ذات خود عملي است.